شبی فقیری را دیدم که در سرمای زمستان در کوچه ها نشسته بود،نمیتوانستم برای او سر پناهی فراهم کنم،تصمیم گرفتم آن شب را مانند او سپری کنم. آن شب را کنار او گذراندم و مریض شدم،چه مریضی لذت بخشی بود!
ارسال شده در
91/11/20:: 12:32 صبح
توسط محمد(یاسر) علیجانی پور